رایان رایان ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

نی نی والا

رایان والا رایان والا و اینک باز رایان والا ...

پسرم  داره سه ساله میشه و  گرچه هنوز مثل بچه های ایران نمیتونه فارسی حرف بزنه ولی اینگلیسی زیادی بلده و خلاصه فارسی و اینگلیسی رو نصفه بلده.واقعا نمیدونم چقدر میفهمه ولی امیدوارم زیاد باشه.  برای خودش قصه میگه و از قول اسباب بازی هاش که  دیگه دارن از سر کولمون بالا میرن و دیونمون کردن داستانها میسازه. وقتی میریم بیرون باید یه چیزی بخریم براش بیاریم.مگرنه باید داد وهوارشو تا  چندین دقیقه  والبته در حین عبور از میان مردم بشنویم :) خیلی جالب نیست. دارم برای تولدش برنامه میریزم گرچه چند ماه مونده ولی خوب چون اولین باره که دلم میخواد یه تولد درست حسابی بگیرم یکمی هولم ! امیدوارم بتونم یه پارتی آّرزومندانه ای را...
14 تير 1394

والا خان من در خرداد 93.و البته8 جون 2015

خیلی وقته پست  نگذاشتم . خوب من کلاس میرم و پسرم مهد کودک. روزهای سختی بود  ولی بالاخره عادت کرد و رفت . خیلی چیزا یاد گرفته مثلا یه روز صبح وقتی با پدرام داشت صبحونه میخورد لیوان برداشت و زد به لیوان پدرام و گفت چیرز:)  و خیلی چیزای  دیگه . سختی هاش هم که مریض شدناش و گریه هاش که خوب گذشت. نمیدونم دلم میخواد به بقیه هم بگم که بچه ها رو ببرید مهد یا نه ولی برای من که راه دیگه ای نداشتم  از اون موقع دیگه تو تخت با من میخوابه و کمتر تو تخت خودش میخوابه . خوب اولش فکرکردم خوبه که اینکارو بکنم و جبران  میشه و حالا خوب مشکل اینه که دیگه عادت کرده . پسرم خیلی بهتر حرف میزنه البته بیشتر ابنگلیسی ولی فارسیش هم خیل...
18 خرداد 1394

مهد کود برای رایان خان والای عزیزم

پسرم دو سال و 5 ماهشه . نمیدونم زوده یا نه ؟ میگن سه سالگی ولی من دیگه نمیتونستم و لااقل فکر کردم بهتره که دیگه صبر نکنم.  پسرمو میزارم مهد و خودم میرم کلاس. خیلی سخته و نمیدونم آینده تاثیر بدی  تو روحیه پسرم میزار یا نه؟ خوب فوقش اینجا نباشه پیس مادر بزرگش هم باشه فرقی میکنه. والا مادر بزرگا بیشتر خسته و کسل هستن. لااقل اینا سر حالن و پول میگیرن که بچه ما رو نگهدارن.خیلی سخته صبح ها گریه میکنه و وقتی برمیگردم هم یه روز دیدم باز داره گگریه میکنه ... خیلی دوستش دارم واقعا اصلا نمیتونم بگم کسی رو بیشتر از رایان دوست دارم تو دنیا ... ولی واقعا برای اونم که شده باید من یه ذره خودمو ترمیم کنم. مگرنه حتی نمیتونم مادر خو...
15 بهمن 1393

2015

امروز اولین روز از سال 2015 پنجشنبه است.   خوب امسال هم مثل پارسال رفتیم پاراماتا برای آتیش بازی . همین   رایان اینگلیسی و فارسی حرف میزنه یه لحظه هم آروم نیست. همش بغلمونه یا داره از اینور اونور میره بالا.به طرز عجیبی یه دفعه از خودش یه چیزایی بروز میده که ما میمونیم چجوری و کی یاد گرفته .... مثلا چشم میزاره و قایم میشه و حتی میشماره !و ما تا حالا باهاش همچین بازی نکردیم حتی دوستاشم بلد نیستن.  دایناسور !! هر چی دایناسور دیدیم تا حالا خریدیم. هواپیما و کامیون دیگه از مد افتاده ولی دایناسور ؟!  میخوام دو هفته دیگه برم کلاس و کلی نگرانم و دیوونم که چطوری بچمو ببرم بزارم پیش یکی دیگه ... خدایا ..... بخا...
11 دی 1393

بهار در نیمکره جنوبی زمین و نی نی والا

ربطی به نی نی والا نداره ولی مامان نی نی والا....مثل شبنم های صبح تازه و سر حاله (شکر)   صدای پرنده ها میاد و انگار پرنده ها هر چقدر هم ظاهرشون با هم فرق کنه وقتی همه با هم میخونن شبیه هم میشن .وجیر جیر سوسکای درختی هم که ....بهار شده ! خوب اینجا بهاره برعکس همه دنیا هوا گرم میشه و همون نورهای مخصوص بهار و بوی جوونه ها و گل های مختلف پر میشه توی هوا. من عاشق روزهای بلندم(برعکس وقتی ایران بودم !) و مخصوصا که روزهایی که پسرم وارد زندگیم شد این شکلی بود. مادر خسته و دردآلود و پسرک کوچولوی عشقم. ولی الان همه چی فرق کرده بازم شکر. کم کم احساس میکنم اینجا کشوری که هنوز 5 ساله هم نشده دارم توش زندگی میکنم رو دوست دارم. این حس تا...
21 مهر 1393

پسرم داره دو ساله میشه ! باورم نمیشه

امروز 31 اگوست 2014    پسرم داره دو ساله میشه.کارایی که تو این مدت کرده و عجیب بوده و من فکر میکنم ننوشتم اینه: پسرم تو تاریخ 17-06-14  در حالی که من داشتم تو یخچال چیزی میگذاشتم دیدم صدای در راه پله ها میاد و بعععله پسرمون رفته بود خودش تا بالا ... الان واقعا من نمیدونم از کجا یاد گرفته که اینگلیسی حرف میزنه مثلا میریم بیرون میگه ساری و از بین مردم رد میشه!!! البته از اون زودتر no way رو یادگرفت و مانکی و oh dear  و رو گفت. و خوب مطمئنا من بهش یاد ندادم . حتی دیروز برده بودمش بیرون یه بادکنک براش  خریدم خواستم ازش بگیرم و ببندمش به کالسکه که برگشته بهم میگه this is mine  !!! یعنی شاخ در آوردم . یا ...
9 شهريور 1393

این چیه اون چیه....

خوب بیدار میشیم رایان خان میگه مامان  این چیه اون چیه در حالی که میرم دستشویی همین طوری هم ردیف میکنم که این  اینه اون اینه... بعدشم شیر درست میکنم و میریم صبحونه که البته رایان خان والا توت فرنگی و گردو میخورن ! گاهی هم غذا هم میخوره  ولی خیلی وقتا تا شب همینه یعنی رسما موهام کز میکنه از حرص کلمه های که میگه  هم  : ترسیدم و بغل و ای بابا و مزه (پستونک)و... دیگه راستش زیاد شده مثلا جمله  های زیادی هم میگه بابا بیا و گیر کرد (هر موقع دردش میاد از چیزی میگه ) دیروز رفتیم دکتر به دکتر میگه بای دو ههههه... میریم پلی گروپ و اونجا حسابی بازی میکنه . دیروز یه بچه رو دیده که داشت پستونک میخورد رفته جلو...
3 مرداد 1393

اولین پاسپورت نی نی والا

خوب ما رفتیم ایران و برگشتیم. چه رفتنی و چه برگشتنی !     یعنی دمار از روزگارم در اومد تو هواپیما. فقط موندم یک انسان چقدر پوست کلفت میتونه باشه ....؟! موقع رفتن که کابوسی شد و موقع برگشتن تا 5 ساعت آخر خوب بود ولی اون آخر حالم رو جا اورد. همش میخواست قدم بزنیم تو اون یه گله جایی که بود ( هر دم هم ملت و مهماندارا قدم رو میرفتن.و یه بخندی زورکی تحویلمون میدادن و معلوم بود چقدر فحش تو دلشون نثارم میکنن. حتی یه بار پسر جوونی که جلوم نشسته بود برگشت گفت میشه نزاری پسرت پاشو بکوبه هی  اعصاب خورد کنه ...) البته موقع رفتن یه مرد اهل افریقای جنوبی بود که از قضا هم محله ای هم در اومدیم تو سیدنی و  همسایمون میشد کتارم ن...
10 تير 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی والا می باشد