رایان والا رایان والا و اینک باز رایان والا ...
پسرم داره سه ساله میشه و گرچه هنوز مثل بچه های ایران نمیتونه فارسی حرف بزنه ولی اینگلیسی زیادی بلده و خلاصه فارسی و اینگلیسی رو نصفه بلده.واقعا نمیدونم چقدر میفهمه ولی امیدوارم زیاد باشه.
برای خودش قصه میگه و از قول اسباب بازی هاش که دیگه دارن از سر کولمون بالا میرن و دیونمون کردن داستانها میسازه. وقتی میریم بیرون باید یه چیزی بخریم براش بیاریم.مگرنه باید داد وهوارشو تا چندین دقیقه والبته در حین عبور از میان مردم بشنویم :) خیلی جالب نیست.
دارم برای تولدش برنامه میریزم گرچه چند ماه مونده ولی خوب چون اولین باره که دلم میخواد یه تولد درست حسابی بگیرم یکمی هولم ! امیدوارم بتونم یه پارتی آّرزومندانه ای راه بندازم.
ترم جدیدم داره میاد.کمی نگرانم ولی فکر نکنم زیاد مهم باشه . این ترم هم میگذره امیدوارم لاااقل ....
رایان خیلی کارا میکنه و نمیدونم واقعا از کدوم بگم . عاشقشم . و نمیدونم چجوری تعریفش کنم . خب پس چی باید بگم واقعا ؟!
دارم آماده میشم برای بعدی و اصلا فکرش رو نمیکردم که همچچین جراتی داشته باشم ولی اگر خدا بخواد ما هم دلمون میخواد دو تا بچه داشته باشیم ولی واقعا الان نمیدومم چی در انتظارمه .امیدوارم بشه و همه چی زیبا و شگفت انگیز باشه مثل بار اول.
رایان عزیز من رایان والا و .....