رایان رایان ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

نی نی والا

رایان والای 4 ماهه

امروز 4 ماه و دو هفته و دو روزته! داشتم به عکسای روزای اول نگاه میکردم .خدایا چه روزایی  گذشت شیرین و .... بابایی کارش تا ده شب گاهی طول میکشید ..... و من همه بدنم درد میکرد . بابایی گوگل میرفت و یه هفته شبا 8 میامد یه هفته ده .باورم نمیشه خودم تنهایی . و چقدر نترس بودم که تو خونه با یه بچه به اون کوچیکی تنها میموندم. حتی یه بار تو ماشین هم گذاشتمت و رفتم دکتر چون سینه هام چرک بوده و داشت میترکید. جدا که ........... دلم برای اون روزات هنوز هیچی نشده کلی تنگ شده .رایان کوچولوی من چقدر تو نازییییییییییییییییی دیگه کامل منو میشناسی بابایی رو دائم  دنبال میکنی حتی وقتی موبایل میگرم به صداش عکس العمل نشون میدی. بهمون میخند...
2 اسفند 1391

امروز رایانم 5 ماهه شد.

جیگر مامان امروز 5 ماهه میشه و کارایی که میتونه بکنه غلت زدنه به هر دو طرف  . دستاش قویه میگیره و همه چی رو میکشه طرف خودش گاهی  پستونکشو از دهنش در میاره و نگاهش میکنه ولی وقتی میخواد بزاره سر جاش سختشه (وای قیافش دیدن داره این موقع ها) غذا هم سرلاک ساده و آووکادو کمی بهش میدم خوشش میاد. قشنگ میخنده و مارو میشناسه و  صداهای مختلفی در میاره . وتا 6صبح میخوابه البته  هر ساعت یه بار بیدار میشه و پستونکشو میدم میخوابه بعد ساعت 5 و6 بیدار میشه وشیر میخوره . بعد باز میخوابه (البته نه همیشه ) تا 9 بعد هم دو تایی بیدار میشیم و شیر میخوره و مرتب میشه و زندگی روز جدید ...... صورتشو که میگیرم جلوی صورتم میخواد منو بخوره ا...
2 اسفند 1391

پسر چهار ماه و دو هفته ای من وچشم پشت سر

امروز صبح وقتی بیدار شدم و رفتم صورتمو بشورم پسرم رو روی بالشش گذاشتم انگار داشتم از پشت سر میدیدم که داره میچرخه و از روی بالش افتاد با فکر خودم خندیدم و گفتم حالا بزار یه سری بزنم و دیدم ای دل غافل درست دیدم! در واقع چشم پشت کله منم فعال شده !
13 بهمن 1391

پسرم عشقم!

هر روز که میگذره انگار بیشتر توی قلبم فرو میری.فکر کنم یه روزی برسه من دیگه قلب نداشته باشم و همه وجودم و قلبم تو باشی. دلم میخواد هزار سال عمر کنم تا همیشه کنارت باشم و با هم باشیم. گرچه فکر کنم تو مثل باقی پسرای اوزی زود ول کنی وبری پی زندگی خودت. خوب بهتره منم مثل مادرای آویزون سنتی نباشم. به هر حال خیلی  دوستت دارم خیلی زیاد.خودمم نمیدونم چقدر! فقط میدونم خیلییییییییییییی زیاد. تو هم مثل من میتونی وسط گریه هات بخندی و برعکس ! شاید همه بچه ها اینکارو بلدن نمیدونم ولی من که اینطوریم و برای همین فکر میکنم تو هم به من رفتی. جالبه کسی رو به دنیا میاری که شبیه خودته ! یه انسان از جنس دیگه ولی با خصوصیات تو. همون نگاهی که من تو چ...
4 بهمن 1391

2013

ساعت 9 شبه . چند ساعت دیگه به وقت استرالیا سال نو شروع میشه در واقع ما زودتر از همه جای دنیا سال نو رو شروع میکنیم. خوب من و همسرم و نی نی والای ما رایان خان عظیم الشان وارد سال 2013 میشیم مبارکمون باشه.به امید یه سال پر از شادی.   -چیی شده ؟! -خواب دیدم ! -چی دیدی؟ -دیدم یه مار داره با یه حیوون عجیب غریب میجنگه!!! چه حیونی ؟! -نمیدونم چی بود اژدها! -جدی ؟ -آره   یه زمانی کتابی خونده بودم که نظریات یونگ رو نوشته بود .میگفت یونگ به یه ناخود آگاه جمعی اعقاد داشته که تمام ابنای بشر رو به نوعی به هم ربط میده. یعنی یه ناخود آگاه مال همه مردم کره زمین. این خواب بابایی در آستانه سال نو میلادی که خیلی نزدیکه به ...
11 دی 1391

آه پسرممممممممممممممممممممممم!

وقتی میریم بیرون همه نگاهت میکنن. همه کلی معلومه که تو کف موندن چه موجود زیبایی هستی! هههه همیشه مادرا همینطوری فکر میکنن و من هم همینم. فکر میکنم تو خوشگلترین پسر دنیایی و من احساس غرور میکنم از اینکه بغلت کنم وببرمت بگردونمت. دیروز یه خانم پیر اوزی که خیلی هم شیک بود داشت همچین نگاهت میکرد که معلوم بود بد طوری داره حال میکنه باهات. الهی پسرم 100 سال زندگی کنی با شادی و خوشبختی تمام . تو این سرزمین که درختاش هم سبزن و هم خاکستری ! بابا زیاد حالش خوش نیست شبا خواب میبینه و داد میزنه نمیدونم شاید از خستگی زیاده . برای همین بهش گفتم بره بخوابه تو یه اتاق دیگه که بتونه خوب بخوابه. گناه داره اخه سرکار باید بره.تازه کلی هم لاغر شده. کری...
27 آذر 1391

ورود رایان خان والا به عرصه امپراطوریه ما!

خوب دیگه بعد از تمام مسائل و ماجراهای بارداری من بالاخره دیروز دربافتم که پسرکم میخواد با روشی دیگر به دنیا بیاد و باید راه دیگه ای رو برای زایمان بریم. اونم سزارینه.   خوب دو هفته قبل بود که خوردم زمین و  تا قبلش تا جایی که سونوگرافی ها میگفتن پسرکم سرش پایین و ومشکلی نبود ولی دیروز فهمیدم که بریچ شده و نمیتونم طبیعی زایمان کنم . خلاصه بیمارستان بهم وقت سزارین داده فردا صبح باید ناشتا بشم وبرم بیمارستان و ساعت 2 وایییییییییییییییییییییییییییییی ........ امروز صبح هوا آفتابی بود و بعد از ظهر بارونی و نمیدونم تا شب چجوری بمونه . امیدوارم فردا یه روز گرم و آفتابی باشه و همه چی آروم.خیلی امروز خسته ام. قیافم به شدت خسته و داغونه...
28 شهريور 1391

ماه 8 و نیم !!!

وایییییییییییییییییییییی دارم میمیرم همه این مدت یه طرف این دو هفته یه طرف. واییییییی مادر جان کمکککککککککککک دارم میمیرم . همه بدنم درد میکنه باید روزی 12ساعت بخوابم تا بتونم بشینم. اونم که هفته ای یه بار وصال میده. کل لگنم  داره میترکه. قلبم داره  بندری میزنه .شکمم بد جوری سنگینه آخه رایان جون مادر مگه تو از جنس گوشت و استخوان نیستی چطوری اینقدر میتونی سنگین و سفت یه دفعه بیایی بچسبی زیر سینه من. حس میکنم از همین شکمم بزنی بیرون و بترکم. آخه پسرم رحمی مروتی گناه دارم  بخدا دارم میمیرم. کل دوران بارداری یه ور این یکی دو هفته اخیر یه ور . خدائیی ستمه . خدا روشکر تو دختر نیستی که همچین روزایی رو ببینی به خودت.اصلا هیچ معن...
24 مرداد 1391

نی نی والای 53 سانتی!

اومدنت رو میدیدم ! من بودم وبابایی و مامان بزرگ و بابا بزرگ همه داشتیم  حرف میزدیم و گل می گفتیم و گل میشنفتیم! که یه دفعه تو بدنیا اومدی خیلی راحت و بی دردسر یه ذره زدیم پشتت تا گریه  کردی و همین . بعد لباس یه سره آبی تنت کردیم و هیچی برا خودت میخندیدی حتی قدت ٥٣ سانت بود ! تو خواب اینو حتی اندازه گرفتم. باورم نمیشه اینقدر طبیعی بود که خدا میدونه انگار واقعا بدنیا اومدی. خیلی هم قیافت ناز و مامانی بود آخه پسری من بابایی وقتی تلویزیون نی نی نشون میده مخصوصا پسر غش میکنه و دل ضعفه میره ...نمیدونی چقدر خوشحاله که داری میایی . فکر کنم حسابی باهات جوور بشه و باهم حال کنید. به هر حال امیدوارم به نوعی که بچه های آین...
10 مرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی والا می باشد