این چیه اون چیه....
خوب بیدار میشیم
رایان خان میگه مامان این چیه اون چیه در حالی که میرم دستشویی همین طوری هم ردیف میکنم که این اینه اون اینه...
بعدشم شیر درست میکنم و میریم صبحونه که البته رایان خان والا توت فرنگی و گردو میخورن !
گاهی هم غذا هم میخوره ولی خیلی وقتا تا شب همینه یعنی رسما موهام کز میکنه از حرص
کلمه های که میگه هم :
ترسیدم و بغل و ای بابا و مزه (پستونک)و... دیگه راستش زیاد شده مثلا جمله های زیادی هم میگه بابا بیا و گیر کرد (هر موقع دردش میاد از چیزی میگه ) دیروز رفتیم دکتر به دکتر میگه بای دو ههههه...
میریم پلی گروپ و اونجا حسابی بازی میکنه . دیروز یه بچه رو دیده که داشت پستونک میخورد رفته جلو تو صورتش میگه مزه ؟ هیچی خیلی نازززززززززززززززز یعنی میخواستم بخورم بچمو :)) هههههههههههه ولی بچم افتاد زمین ولی خوب با همه اینا خوبه که میتونه با بچه های دیگه بازی کنه .از تنهایی در میاد.گرچه راستش برای من سخته که میرم اونجا بنا به دلایلی.
با رایان خودمم بازی میکنم قطار بازی قطار مستم میشه و تلویی میرم که خیلی میخنده. دوست داره غذا بپزه ههههههههههه حتی ادای غذا چشیدن هم در میاره و به من هم میده که بخورم .
وقتی آوار میخونم نمیدونم چرا میاد ماچم میکنه . هههه شاید فکر میکنه ناراحتم آخی نازی پسر خوشگلم اتفاقا پسرم هم خودشو هم ما رو ناز هم میکنه و میگه نازی البته ز رو خیلی اینگلیسی میگه ههه.
بابا کو هم از دهنش نمیفته بچم طفلک همش باباش سر کاره ... دیگه چکنیم زندگیه دیگه.
فعلا تا بعد به امید یه پست با حال فعلا که فقط گزارش میدم !